1. خانه
  2. »
  3. مقالات
  4. »
  5. تداخل سرنخ‌های فروش: چگونه درگیری بین فروشندگان را حل کنیم؟ (قسمت چهارم)

تداخل سرنخ‌های فروش: چگونه درگیری بین فروشندگان را حل کنیم؟

وقتی فروشندگان همه به یک سرنخ حمله‌ور می‌شن، درگیری‌ها شروع می‌شه و همه گیج می‌مونن! تو این داستان، از تجربه واقعی می‌گم که چطور تونستیم این تداخل‌ها رو مدیریت کنیم و تیم فروش رو به هماهنگی و موفقیت برسونیم. اگر تو هم توی تیمت با این چالش روبه‌رو هستی، این قصه رو از دست نده!

تداخل سرنخ‌های فروش: چگونه درگیری بین فروشندگان را حل کنیم؟

جنگ خاموش در دفتر

ساعت ۱۱ شب بود و من هنوز پشت میز کارم نشسته بودم. نه برای پیگیری مشتری، نه برای آماده شدن برای جلسه فروش، بلکه برای پر کردن فرم‌های بی‌پایان! فرم ثبت سرنخ جدید، فرم گزارش تماس، فرم درخواست پیشنهاد قیمت، فرم پیگیری، فرم گزارش هفتگی… گاهی احساس می‌کردم فروشنده هستم یا یک کارمند اداری؟ بیشتر وقتم صرف نوشتن و ثبت اطلاعات می‌شد تا فروش واقعی.

وقتی زمین زیر پایم لرزید

آرمان احساس کرد خون در صورتش نماند. او مطمئن بود که این سرنخ متعلق به خودش است. سه هفته پیش، در نمایشگاه نفت و گاز با مهندس صادقی از این شرکت آشنا شده بود و کارت ویزیتش را گرفته بود. حتی دو بار هم با او تماس گرفته بود. ببخشید آقای صادقی، یک مشکل فنی پیش آمده. پنج دقیقه دیگر خدمتتان تماس می‌گیرم، آرمان گفت و تلفن را قطع کرد. برگشت سمت کامران که حالا از عصبانیت سرخ شده بود: کامران، تو اشتباه می‌کنی. این مشتری مال من است. من در نمایشگاه با او آشنا شدم. کدام نمایشگاه؟ کامران پرسید. نمایشگاه نفت و گاز، سه هفته پیش. کامران با پوزخند گفت: آرمان، من دو ماه پیش با این شرکت تماس گرفتم. حتی برایشان جلسه هم گذاشتم. تو فقط اتفاقی در نمایشگاه بهشان برخوردی.

آن احساس وحشتناک بی‌عدالتی

آرمان احساس کرد که دارد منفجر می‌شود. این عادلانه نبود. او وقت و انرژی زیادی برای این مشتری گذاشته بود. حتی شب قبل تا ساعت ۱۱ بیدار مانده بود تا پیشنهاد قیمت آماده کند. کامران، تو که هیچ‌وقت نگفتی داری روی این شرکت کار می‌کنی! مگر باید به تو گزارش بدهم؟ کامران با تندی جواب داد. هرکسی روی مشتریان خودش کار می‌کند. اما من که خبر نداشتم! این مشکل من نیست. تو باید حواست را بیشتر جمع می‌کردی. آرمان احساس کرد که دارد کنترلش را از دست می‌دهد. صدایش بلند شد: یعنی چه حواسم را جمع می‌کردم؟ من باید علم غیب داشته باشم که تو با کی کار می‌کنی؟

چیزی که هیچ‌کس نمی‌گفت

مشکل اینجا بود که در شرکت پارس تجهیز هیچ سیستم مشخصی برای مدیریت سرنخ‌ها وجود نداشت. هر فروشنده مشتریان خودش را داشت، اما هیچ‌کس خبر نداشت که دیگران با چه کسانی کار می‌کنند. این اولین بار نبود که چنین اتفاقی می‌افتاد. ماه پیش، آرمان و مهدی سر یک مشتری دیگر با هم بحث کرده بودند. دو ماه پیش هم، سه نفر از فروشندگان متوجه شده بودند که همگی با یک شرکت تماس گرفته‌اند و باعث سردرگمی مشتری شده بودند.


مدیر فروش، آقای رحیمی، معمولاً در این موارد می‌گفت: بچه‌ها، بین خودتان حلش کنید. مهم این است که فروش انجام شود. اما این روش کار نمی‌کرد و فقط باعث می‌شد که فروشندگان با هم دشمن شوند.

لحظه‌ای که فهمیدم چقدر اشتباه فکر می‌کردم

آن شب، آرمان با همسرش مریم صحبت کرد. مریم که خودش در شرکت دیگری کار می‌کرد، گفت: آرمان، شما در شرکتتان سیستمی ندارید که مشخص کند هرکسی روی چه مشتریانی کار می‌کند؟ نه، هرکسی مشتریان خودش را دارد. اما چطور می‌فهمید که کارتان با هم تداخل پیدا نمی‌کند؟ آرمان فکر کرد: خب… معمولاً حواسمان هست. مریم خندید: آرمان، این که نشد روش کاری! ما در شرکت‌مان همه‌چیز شفاف است. هرکسی می‌داند که بقیه روی چه پروژه‌هایی کار می‌کنند. برای اولین بار، آرمان متوجه شد که مشکل فقط از کامران نیست؛ مشکل از سیستم کاری آن‌هاست.

راهی که هیچ‌کدام‌مان نمی‌دانستیم

روز بعد، آرمان تصمیم گرفت که با آقای رحیمی صحبت کند. وقتی ماجرای دیروز را تعریف کرد، آقای رحیمی گفت: آرمان، این مشکل فقط برای تو پیش نیامده. هر هفته چند مورد از این درگیری‌ها داریم. پس چرا کاری نمی‌کنیم؟ چه کاری؟ مگر چه کاری می‌شود کرد؟ آرمان پیشنهاد داد: شاید بتوانیم یک سیستمی داشته باشیم که همه بدانند دیگران با چه کسانی کار می‌کنند. آقای رحیمی فکر کرد: مثلاً چی؟ نمی‌دانم، شاید یک فایل اکسل مشترک؟ آقای رحیمی سری تکان داد: آرمان، فایل اکسل به درد نمی‌خورد. همه باید همزمان به آن دسترسی داشته باشند، باید همیشه به‌روز باشد، امنیت هم داشته باشد. خیلی دردسر دارد. همان روز عصر، مهدی که تجربه کار با QCRM را داشت، گفت: آقای رحیمی، چرا از CRM استفاده نمی‌کنیم؟ در شرکت قبلی من، مالکیت همه مشتریان شفاف بود و هیچ‌کس نمی‌توانست سرنخ دیگری را برای خودش بردارد.

تحولی که همه‌چیز را عوض کرد

بر اساس تحقیقات Harvard Business Review، شصت درصد از درگیری‌های تیم‌های فروش به دلیل عدم شفافیت در مالکیت سرنخ‌ها اتفاق می‌افتد [۱]. شرکت پارس تجهیز هم دقیقاً با همین مشکل درگیر بود. آقای رحیمی تصمیم گرفت که QCRM را امتحان کنند؛ ابتدا فقط برای یک ماه، تا ببینند نتیجه چه می‌شود.
مهدی مسئولیت راه‌اندازی را بر عهده گرفت. او همه فروشندگان را جمع کرد و توضیح داد که سیستم چطور کار می‌کند: از حالا به بعد، هر سرنخی که پیدا می‌کنید، باید در سیستم ثبت کنید. اگر کسی قبلاً با آن مشتری کار کرده باشد، سیستم به شما هشدار می‌دهد. کامران اعتراض کرد: یعنی من باید همه کارهایم را ثبت کنم؟ این که همه‌اش دردسر است! مهدی جواب داد: کامران، این کار فقط ۳۰ ثانیه وقت می‌گیرد، اما جلوی همه این دعواها و دلخوری‌ها را می‌گیرد.

نتیجه‌ای که هیچ‌کدام انتظارش را نداشتیم

یک ماه بعد، تعداد درگیری‌ها از هشت مورد در ماه به صفر رسید. دیگر هیچ‌کس نمی‌توانست ادعا کند که خبر نداشتم فلان مشتری متعلق به کس دیگری است. اما مهم‌تر از آن، فروش کل تیم ۲۵٪ افزایش پیدا کرد. چرا؟ چون فروشندگان دیگر وقتشان را صرف جروبحث نمی‌کردند و می‌توانستند روی کار اصلی‌شان تمرکز کنند. رابطه آرمان و کامران هم بهتر شد و حتی گاهی روی پروژه‌های بزرگ با هم همکاری می‌کردند. مطالعات Salesforce نشان می‌دهد تیم‌هایی که از CRM مشترک استفاده می‌کنند، ۴۱٪ فروش بیشتری دارند [۲]. تیم پارس تجهیز این آمار را شخصاً تجربه کرد. حالا آرمان هر بار که سرنخ جدیدی می‌گیرد، اول در QCRM چک می‌کند که آیا کسی قبلاً با این مشتری کار کرده است یا نه. اگر کار کرده باشد، با او هماهنگ می‌کند و اگر نه، سرنخ را به نام خودش ثبت می‌کند تا بقیه هم در جریان باشند. اگر تیم شما هم با مشکل تداخل سرنخ‌ها روبه‌رو است، بدانید که راه‌حل ساده‌ای وجود دارد. شفافیت و یک سیستم مشترک می‌تواند به همه این درگیری‌ها پایان دهد.

دیدگاهتان را بنویسید